حیاى چشم
در تفسیر روح البیان نقل شده است: در شهرى سه برادر بودند که برادر بزرگ ده سال مؤذن مسجدى بود که روى مناره مسجد اذان مى گفت، و پس از ده سال از دنیا رفت. برادر دومى هم چند سال این وظیفه را ادامه داد تا عمر او هم به پایان رسید. به ...
در تفسیر روح البیان نقل شده است:
در شهرى سه برادر بودند که برادر بزرگ ده سال مؤذن مسجدى بود که روى مناره مسجد اذان مى گفت، و پس از ده سال از دنیا رفت. برادر دومى هم چند سال این وظیفه را ادامه داد تا عمر او هم به پایان رسید. به برادر سومى گفتند: این منصب را قبول کن و نگذار صداى اذان از مناره قطع شود، قبول نمى کرد.
گفتند: مقدار زیادى پول به تو خواهیم داد!
گفت : صد برابرش را هم بدهید من حاضر نمى شوم .
پرسیدند: مگر اذان گفتن بد است ؟
گفت: نه ، ولى در مناره حاضر نیستم . علت را پرسیدند،
گفت : این مناره جایى است که دو برادر بدبخت مرا بى ایمان ... .
ادامه مطلب ...